متینمتین، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

متین طلا

سفر دو روزه به شمال

عزیزم هفته گذشته مامانی و پدر جون قرار بود دو روزه برن شمال چون قرار بود جایی رو ببینند که اگه خدا قسمت کنه بخرن از اونجایی هم که بابایی این چند وقته خیلی سرش شلوغه و کمتر میتونه با ما بیاد بیرون من به بابا گفتم منو متینم با مامانی اینا بریم شمال که یکمی هم حال و هوامون عوض بشه این شد که ما هم با پدر جون اینا راهی شدیم البته خیلی دودل بودم همش میترسیدم که تو ماشین اذیت کنی چون یه بار که سرعین رفته بودیم واقعا هم من اذیت شدم هم تو البته خوب حق داشتی هفده ساعت توی ماشین واقعا سخته قرار بود چهارشنبه بعد از ظهر راه بیفتیم منم گفتم خیلی خوبه متینم ساعت خوابشه و تو ماشین میخوابه از اونجاییکه من نم...
31 ارديبهشت 1392

شیرین زبونیهای گل پسری

عسلکم هر روز داری شیرین و شیرینتر میشی این چند وقته خیلی قشنگ جمله میبندی وقتی حرف میزنی دوست دارم درسته بخورمت وقتی کوچیکتر بودی وقتی میخواستم پوشکتو عوض کنم از اونجاییکه اصلا دوست نداریو در میرفتی برات شعر میخوندم یا ازت میپرسیدم کلاغه میگه و .... هفته گذشته داشتم باهات شعر ی توپ دارم قلقلیه رو کار میکردم ازت پرسیدم ی توپ دارم تو هم سریع گفتی ال الیه( قلقلیه) بعد گفتی مامان منم توپ دارم و رفتی اوردیو شروع کردی به بازی من به بابایی گفتم دلم برای خودم میسوزه فکر کنم متین از اون بچه های بازیگوشه که بره مدرسه من باهاش برنامه دارم هی میخواد در بره از درس تا اینکه جمعه داشتیم میرفتیم خونه ما...
18 ارديبهشت 1392

روز عزیز ترینم مبارک

  مادر تو جانانه جام بلای ما را نوشیدی و لباس رنج و محنت ما را پوشیدی اینک حریر محبت فرزندانت را بپوش و شربت شهد عشق آنان را بنوش مادرم در گرامی داشت روزت زیباترین ستاره سپاس را به پاس پاسداری  بی کرانت از مابر آسمان پر مهرت می آویزم     روزت مبارک عزیزترینم ...
11 ارديبهشت 1392

رویش مروارید

                هورا                   بازم ی مروارید دیگه عزیز دلم بالاخره 18 مرواریدتم درومد دندون آسیاب بزرگ سمت چپ پایین مبارکت باشه عزیز دلم ...
10 ارديبهشت 1392

متین و روروک سواری

عزیزکم چند ماهیه که دوباره عاشق رورويک شدی همش به من میگی بیارمشو تو سوارش بشی انقدر برام خنده داره که وقتی سوار میشی پاهات خم میشه خودتم همچین ویراژ میدی که نگو وقتی که کوچیک بودی اگه جایی گیر میکردی باید کمکت میکردیم تا در بیای اما الان خودت بلندش میکنیو به راحتی در میای اینجا بهت گفتم ی بوس بفرست تو هم با عشق فرستادی ...
7 ارديبهشت 1392

گل پسر شیرین زبونم

عزیز دلم هر چقدر از شیرین زبونیات برات بنویسم بازم کمه انقدر این چند وقت جیگر شدی که حد نداره چند روز پیش من حالم خیلی بد بود اومدی بهم گفتی مامان اولی ( مامان خوبی) منم بهت گفتم نه مامان جان حالم بده بزار ی کمی بخوابم خوب شم تو هم سریع منو بوس کردیو گفتی مامانی اوب شدی (خوب شدی) قربون اون دل مهربونت بشم من ی شب موقع خواب بهت گفتم متین جون شب بخیر برام خیلی جالب بود که تو در جوابم گفتی (مامان من بلد نیست تو بلدی) قربونت برم موندم که این حرفهای قلنبه رو تو از کی یاد گرفتی حالا این حرفت شده سوژه هر شب من و تو من به تو میگم شب بخیر تو هم بعضی وقتها میگی بب ببیر (شب بخیر ) اغل...
4 ارديبهشت 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به متین طلا می باشد